آخرین مطالب پيوندها خرید عینک افتابی">خریدعینک افتابی تبادل لینک هوشمند نويسندگان
|
همـ♥ـنفس
یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:, :: 11:11 :: نويسنده : mony
از دل و ديده ، گرامی تر هم آيا هست ؟ - دست ، آری ، ز دل و ديده گرامی تر : دست ! زين همه گوهر پيدا و نهان در تن و جان ، بی گمان دست گرانقدرتر است . هر چه حاصل كنی از دنيا ، دستاورد است ! هر چه اسباب جهان باشد ، در روی زمين ، دست دارد همه را زير نگين ! سلطنت را كه شنيده ست چنين ؟! شرف دست همين بس كه نوشتن با اوست ! خوشترين مايه دلبستگي من با اوست . در فروبسته ترين دشواری ، در گرانبارترين نوميدی ، بارها بر سرخود ، بانگ زدم : - هيچت ار نيست مخور خون جگر ، دست كه هست ! بيستون را ياد آر ، دست هايت را بسپار به كار ، كوه را چون پَر كاه از سر راهت بردار ! وه چه نيروی شگفت انگيزي است ، دست هايی كه به هم پيوسته است ! به يقين ، هر كه به هر جای ، در آيد از پاي دست هايش بسته است ! دست در دست كسی ، يعنی : پيوند دو جان ! دست در دست كسی يعنی : پيمان دو عشق ! دست در دست كسی داری اگر ، دانی ، دست ، چه سخن ها كه بيان می كند از دوست به دوست ؛ لحظه ای چند كه از دست طبيب ، گرمی مهر به پيشانی بيمار رسد ؛ نوشداروی شفا بخش تر از داروی اوست ! چون به رقص آيی و سرمست برافشاني دست ، پرچم شادی و شوق است كه افراشته ای ! لشكر غم خورد از پرچم دست تو شكست ! دست ، گنجينه مهر و هنر است : خواه بر پرده ساز ، خواه در گردن دوست ، خواه بر چهره نقش ، خواه بر دنده چرخ ، خواه بر دسته داس ، خواه در ياري نابينايی ، خواه در ساختن فردايی ! آنچه آتش به دلم مي زند ، اينك ، هر دم سرنوشت بشرست ، داده با تلخی غم های دگر دست به هم ! بار اين درد و دريغ است كه ما تيرهامان به هدف نيك رسيده است ، ولی دست هامان ، نرسيده است به هم ! ( فریدون مشیری )
امشب بغض تنهایی من دوباره می شکند چشمانم … بس که باریده دیگر حتی تحمل نور مهتاب را ندارد … آخ که چقدر تنهایم … دل بیچاره ام بس که سنگ صبورم بوده خرد شده و انگشتانم بس که برایت نوشته خست شده است...
شاعر و فرشته ای با هم دوست شدند ...
دوست داشتن همیشه گـــفتن نیست گاه سکوت است و گاه نگــــــاه ... غـــــریبه ! این درد مشترک من و توست که گاهی نمی توانیم در چشمهای یکد یگــرنگــــاه کن
دو درویش که مراحلی از سیر و سلوک را گذرانده بودند و از جایی به جای دیگر سفر می کردند، سر راه خود دختری را دیدند در کنار رودخانه ایستاده بود و تردید داشت از آن بگذرد. وقتی آن دو نزدیک رودخانه رسیدند دخترک از آن ها تقاضای کمک کرد. یکی از آنها بی درنگ دخترک رابرداشت و از رودخانه گذراند.
مردی با همسرش در خانه تماس گرفت و گفت :”عزیزم از من خواسته شده که با رییس و چند تا از دوستانش برای ماهیگیری به کانادا برویم” ما به مدت یک هفته آنجا خواهیم بود. این فرصت خوبی است تا ارتقای شغلی را که منتظرش بودم بگیرم .لطفا لباسهای کافی برای یک هفته برایم بردار و وسایل ماهیگیری مرا هم آماده کن. ما از اداره حرکت خواهیم کرد و من سر راه وسایلم را از خانه بر خواهم داشت .راستی اون لباس راحتی ابریشمی آبی رنگم را هم بردار!! نتیجه اخلاقی:هیچ وقت به زن دروغ نگو شنبه 11 شهريور 1391برچسب:, :: 15:4 :: نويسنده : mony
99669999996669999996699666699666999966699666699 99699999999699999999699666699669966996699666699 99669999999999999996699666699699666699699666699 99666699999999999966666999966699666699699666699 99666666999999996666666699666699666699699666699 99666666669999666666666699666669966996699666699 99666666666996666666666699666666999966669999996 شنبه 4 شهريور 1391برچسب:, :: 12:11 :: نويسنده : mony
اجازه هست قلبموبرات چراغونی کنم پیش نگاه عاشقت چشمامو قربونی کنم؟ تاابدسربزارم روشونه هات روزی هزاروصددفعه بگم که میمیرم برات؟ اجازه هست باافتخارآهنگ سازمن بشی توفصل سخت زندگی بازگل نازمن بشی؟ اجازه هست جاربزنم بگم چقدر دوست دارم؟
|
|||||||||||||||||
|