آخرین مطالب پيوندها خرید عینک افتابی">خریدعینک افتابی تبادل لینک هوشمند نويسندگان
|
همـ♥ـنفس
نیست یاری تا بگویم راز خویش ناله پنهان کرده ام در ساز خویش
چنگ اندوهم، خدا را، زخمه ای
زخمه ای، تا برکشم آواز خویش
بر لبانم قفل خاموشی زدم
با کلیدی آشنا بازش کنید
کودک دل رنجه دست جفاست
با سر انگشت وفا نازش کنید
پر کن این پیمانه را ای هم نفس
پر کن این پیمانه را از خون او
مست مستم کن چنان کز شور می
بازگویم قصه افسون او
رنگ چشمش را چه می پرسی ز من
رنگ چشمش کی مرا پابند کرد
آتشی کز دیدگانش سرکشید
این دل دیوانه را دربند کرد
از لبانش کی نشان دارم به جان
جز شرار بوسه های دلنشین
بر تنم کی مانده از او یادگار
جز فشار بازوان آهنین
من چه می دانم سر انگشتش چه کرد
در میان خرمن گیسوی من
آنقدر دانم که این آشفتگی
زان سبب افتاده اندر موی من
آتشی شد بر دل و جانم گرفت
راهزن شد راه ایمانم گرفت
رفته بود از دست من دامان صبر
چون ز پا افتادم آسانم گرفت
گم شدم در پهنه صحرای عشق
در شبی چون چهره بختم سیاه
ناگهان بی آنکه بتوانم گریخت
بر سرم بارید باران گناه
مست بودم، مست عشق و مست ناز
مردی آمد قلب سنگم را ربود
بسکه رنجم داد و لذت دادمش
ترک او کردم، چه می دانم که بود
مستیم از سر پرید، ای همنفس
بار دیگر پر کن این پیمانه را
خون بده، خون دل آن خود پرست
تا بپایان آرم این افسانه را نظرات شما عزیزان:
وقتی عاشق می شوید، صدمه می بینید.
وقتی صدمه می بینید، متنفر می شوید. وقتی متنفر می شوید، سعی می کنید فراموش کنید. وقتی سعی می کنید فراموش کنید، دل تنگ می شوید. وقتی دل تنگ می شوید... در نهایت دوباره عاشق می شوید.
هر کسی می تواند با شما لبخند بزند
هر کسی می تواند با تو گریه کند اما کسی که تو را دوست دارد وقتی اشک در چشمان شماست ، میتواند آنرا تبدیل به لبخند کند . . .
این روزها که می گذرد
یک ترانه تلخ قصه ی تنهایی های مرا می سراید سمفونی گوش خراشی است روزهاست پنبه دگر فایده ندارد ……باید باور کنم تنهایم
سلام..و خسته نباشی.
مرسی از اینکه به وبم سر زدی خوشحالم کردی تو هم وب خیلی خیلی عالیی داری کلی با وبلاگت سرگرم شدم.
|
|||||||||||||||||
|